آمد و در دلِ من موجِ تلاطم شد و رفت
او که با آمدنش سایه ی غم گم شد و رفت
ضربانِ قدمش از دلِ من پَرده درید
شرحِ رسواییِ من قصّه ی مردم شد و رفت
واپسین لحظه که چشمم به نگاهش افتاد
آخرین خاطره شد همچو توهّم شد و رفت
پس از او مانده در اندیشه ی اینم دائم
که چرا عشقِ دو دلداده تخاصم شد و رفت!؟
"کارم از گریه گذشتست بدان می خندم"
که میانِ من و او سوء تفاهم شد و رفت
برچسب : نویسنده : hamzaaaad بازدید : 101 تاريخ : جمعه 25 بهمن 1398 ساعت: 0:50
برچسب : نویسنده : hamzaaaad بازدید : 100 تاريخ : جمعه 25 بهمن 1398 ساعت: 0:50
بجاى اين همه نوشتن؛
كافى بود يك بار
قلم را زمين ميگذاشتى
عطرِ هميشگى ات را در هوا پخش ميكردى
موهايت را باز ميگذاشتى
و رنگِ محبوبِ من را به سر ميكشيدى...
راه مى افتادى در كوچه پس كوچه هاى شهر و
سراغم را از آدمها ميگرفتى...
براى خودت ميگويم
حيف نيست اينهمه عاشقانه
بى مخاطب
دست به دست بچرخد در شهر!؟
برچسب : نویسنده : hamzaaaad بازدید : 98 تاريخ : جمعه 25 بهمن 1398 ساعت: 0:50
خوب بگو ببینم
حالت چطوره ؟
چیکار میکنی ؟
میدونی چند وقت شده همدیگه رو ندیدیم ؟
کی و کجا قرار بذاریم همدیگه رو ببینیم ؟
424...برچسب : نویسنده : hamzaaaad بازدید : 140 تاريخ : جمعه 25 بهمن 1398 ساعت: 0:50
به قول خانم مریم حیدرزاده:
فدای مهربونیات
چه می کنی با سرنوشت؟
دلم برات تنگ شده بود
این نامه رو واست نوشت...
پ.ن1: یه روز بیا ببینمت... برای یه بارم شده تو تلاش کن، می شود آیا؟!
پ.ن2: می بینی همیشه از تو ناز بوده از من نیاز ... برعکس شده زمونه :)
پپ.ن3: رییسی دیگه ، همه جا رییسی...
424...
برچسب : نویسنده : hamzaaaad بازدید : 99 تاريخ : جمعه 25 بهمن 1398 ساعت: 0:50
چرا که نه ؟
بگو کی ؟ کجا ؟
من میام دنبالت ببینمت
424...
برچسب : نویسنده : hamzaaaad بازدید : 132 تاريخ : جمعه 25 بهمن 1398 ساعت: 0:50
شادي داشتنت
شادي بغل کردن سازي ست
که درست نمي شناسمش
درست مي نوازمش
نت به نت
نفس در نفس
تو از همه جا شروع مي شوي
و من هربار بداهه مي نوازمت
پ.ن: راهشو پیدا کن...
424...
برچسب : نویسنده : hamzaaaad بازدید : 91 تاريخ : جمعه 25 بهمن 1398 ساعت: 0:50
برچسب : نویسنده : hamzaaaad بازدید : 97 تاريخ : جمعه 25 بهمن 1398 ساعت: 0:50
از اینجا رفته ای اما هنوز از من خبر داری
تو که در خوابهای من حضوری مستمر داری
به یادِ تو میافتد پلکهایم رویِ هم آرام
تویی که برخلافِ قرصهایِ خواب، اثر داری
چه عطرآگین به من از آمدن هایِ تو میگویند
شمیمِ یاسهایی را که با خود پشتِ در داری
برایت عاشقانه شعر میخوانم، و میدانم
غزلهایِ مرا از شاملو هم دوست تر داری
در اینجا یک جهان جایِ تو خالی مانده، آنجا چه؟
اگر روزی بیایم جا برایِ یک نفر داری؟
برچسب : نویسنده : hamzaaaad بازدید : 135 تاريخ : جمعه 25 بهمن 1398 ساعت: 0:50
مدتهاست که برایت چیزى ننوشتهام
زندگى مجال نمىدهد، غم نان!
با وجود این، خودت بهتر مىدانى
نفسى که مىکشم تو هستى
خونى که در رگهایم مىدود
و حرارتى که نمىگذارد یخ کنم
امروز بیشتر از دیروز دوستت مىدارم
و فردا بیشتر از امروز..
برچسب : نویسنده : hamzaaaad بازدید : 142 تاريخ : جمعه 25 بهمن 1398 ساعت: 0:50